ستايش

ستايش جان تا این لحظه 14 سال و 5 ماه و 21 روز سن دارد

بدترين اتفاق زندگي ما!!!!!!!!!!

ستايش جان تو مامان جنت و خيلي دوست داشتي و هر چي ميرفتيم خونشون ميرفتي باهاش بازي ميكردي اونم خيلي خيلي تو را دوست داشت . تو كه 1سال و 4ماهه بودي ماماني مريض شد و بيمارستان بستري شد 1ماه قبل از عيد بود دكترش ميگفت بايد سرشو جراحي كنيم . يه جراحي قبل از عيد انجام دادن دو سه روز قبل از عيد مامان مرخص شد اومديم خونه قرار شد دوباره بعد از 13بدر ماماني براي جراحي بعدي بيمارستان بستري بشه. بعد از عيد شد و دوباره ماماني رفت بيمارستان. جراحي بعدي را كه انجام دادن ماماني تا 1ماه تو آي سي يو تحت مراقبت بود دوباره دكترش ميگفت يه جراحي ديگه داره براي بار سوم جراحي شد و تقريبا 4ماه بود يعني تا خرداد اون سال مامان بستري بود تا بهتر شد و مرخص شد ولي متاسفانه به خاطر جراحي هايي كه انجام داده بود نميتونست راه بره.وقتي اومديم خونه قرار شد من و خاله طيبه و خاله فاطمه هر روز يكيمون پيش مامان بمونيم و اينكارو كرديم تو خيلي با ماماني بازي ميكردي و دوستش داشتي از بس كه حرف ميزدي و بلبل زبوني ميكردي ماماني بهت ميگفت قربون اون زبونت برم.اين روزا گذشت تا دوباره بيماري ماماني عود كرد و 14تير91 توي بيمارستان بستري شد دقيقا يادمه چهارشنبه بود و فرداش نيمه شعبان بود روزا ميگذشت و مامان هيچ فرقي نميكرد يه وقتايي يه كم بهتر بود يه وقتم بدتر ميشد تا اينكه 28 همون ماه يعني دقيقا دو هفته بعد از بستري مامان چهارشنبه صبح بود كه من پيش مامان بودم ظهر فهيمه دختردايي اومد من رفتم خونه دوباره بعداظهر خاله طيبه پيش مامان بود و ساعت 12شب كه دوباره من رفتم پيش مامان خاله طيبه خداحافظي كرد رفت من برگشتم تو ي اطاق مامان ديدم حالش بد شد رفتم به دكتر گفتم اومد ولي نتونستن كاري بكنن و ماماني از پيش ما رفت . اون شب بدترين شب توي زندگيم بود كاش هيچوقت اين اتفاق بد نمي افتاد.تو از اون روز تا الان كه 3سال و 3ماهته مدام سراغشو ميگيري و گريه ميكني كه دلم براش تنگ شده هميشه ميگي ماماني رفته پيش خدا. كاش بود و بلبل زبونياي الانت و ميديد.تو اونموقع 2سال و 8ماهت بود.


تاریخ : 09 اسفند 1391 - 04:46 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1040 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

كي ميشه عروس بشي !!!!!!!!

كي ميشه عروس بشي !!!!!!!!

اينجا خونه ي عمه اعظمه و براي آرش كوچولو تولد گرفتن(جشن زايمان خاله فاطمه س )تو يه ماه ديگه 3ساله ميشي گلم
تاریخ : 08 اسفند 1391 - 22:47 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1027 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

سومين عيدي كه تو اومدي تو ي زندگيمون نفسم

سومين عيدي كه تو اومدي تو ي زندگيمون نفسم

اينجا 2سال و 5ماهته.
تاریخ : 07 اسفند 1391 - 21:44 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 879 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

نازي گلم!!!!!

نازي گلم!!!!!

من و تو و بابايي رفته بوديم نياسر . تو 2 سال و 3ماهته فداي ناز كردنت.
تاریخ : 07 اسفند 1391 - 21:17 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 910 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

ستايش و داداش طاهاو داداش ياسين(پسراي خاله طيبه)

ستايش و داداش طاهاو داداش ياسين(پسراي خاله طيبه)

اينجا خونه ي مادره(مادربزرگ مامان) و تو و ياسين 2سال و 2ماهتونه
تاریخ : 07 اسفند 1391 - 08:47 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 908 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

2سالگيت مبارك عشقم....

2سالگيت مبارك عشقم....

همه ي وجود مامان 2ساله شده. قربونت برم اينقدر بزرگ شدي.گلي به خدا.امسال برات تولد نگرفتيم
تاریخ : 07 اسفند 1391 - 08:17 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 806 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

ستايش دوباره قليون به دست!!!!!!

ستايش دوباره قليون به دست!!!!!!

اينجا شمال(گردنه ي حيرانه)شهريور بود ولي هوا خيلي سرد بود.1سال و 10ماهه بودي
تاریخ : 06 اسفند 1391 - 21:08 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 912 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر

سال نو مبارك قند عسلم

سال نو مبارك قند عسلم

اينجا 1سال و 5ماهته دومين عيدي كه خدا تو را به ما داده يكي از عكسا خونه ي عمه اعظمه و يكيشم با خونواده ي عزيز و عمه ها رفته بوديم قه.
تاریخ : 06 اسفند 1391 - 04:23 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1472 | موضوع : فتو بلاگ | نظر بدهید

دومين باري كه رفتي شمال.شهريور90

دومين باري كه رفتي شمال.شهريور90

دومين باري كه رفتيم شمال با ميثم و خانمش واحسان و خانمش و الهام و الناز بچه هاي احسان(دوستاي بابايي)رفتيم خيلي خوش گذشت.تو عاشق دريا و آب بازي بودي خيلي خوش گذشت تو خيلي خوش مسافرتي عزيزم.1سال و 10 ماهه بودي
تاریخ : 05 اسفند 1391 - 08:54 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 934 | موضوع : فتو بلاگ | یک نظر