ستايش

ستايش جان تا این لحظه 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن دارد

اولين برف شهر ما...

عزيزم اين اولين باريه كه امسال تو شهر ما برف اومد البته حالا اول باريدنش بود كه من ازت عكس گرفتم هنوز زياد نيومده كه روي زمين معلوم باشه...

البته شرمنده من با چندروز تاخير عكستو گذاشتم گلم...

ستايش عزيزم اينقدر ذوق زده بودي كه بري بيرون برف و ببيني, منم چون تازه سرماخوردگيت خوب شده بود تا تونستم لباس تنت كردم كه دوباره سرما نخوري قربونت برم...

عشقم هميشه دلت و سرنوشتت عين برف سفيد باشه..

ميبوسمت عشقم


تاریخ : 20 دی 1392 - 03:18 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1262 | موضوع : وبلاگ | 25 نظر

خانوم شده گلم...

خانوم شده گلم...

عزيز دلم تو روز به روز داري بزرگتر ميشي و من ترسم بيشتر, از اينكه روزي ميرسه كه اونقدر بزرگ ميشي كه وقت ازدواجت ميرسه و بايد از پيش من بري. به خدا از الان گريه ام گرفته البته اگه من زنده باشم كه اون روز و ببينم..
قربونت برم الهي اين روزها وابستگيت به من و بابايي بيشتر شده تا جايي كه وقتي مهد هستي بهانه ميگيري و ميگي دلم براي مامانم تنگ شده بگيد بياد دنبالم..
عشقم منم عاشقانه و از ته قلبم دوست دارم..
فداي شكل ماهت بشم الان 4سال و 2ماهته...
تاریخ : 16 دی 1392 - 02:44 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1687 | موضوع : فتو بلاگ | 30 نظر

قربون محبتت عزيزم

قربون محبتت عزيزم

قربونت برم ماماني خدارو شكر حالت بهتره ولي خوب خوب نشدي.
ستايش داره براي همه ي دوستاي خوب نيني پيجيش و مامان و باباهاي مهربونشون بوس ميفرسته.
گلي به خدا
تاریخ : 12 دی 1392 - 04:30 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1588 | موضوع : فتو بلاگ | 24 نظر

هرچي آرزوي خوبه مال تو...

هرچي آرزوي خوبه مال تو...

عشقم ,نفسم ,زندگيم دوروزه سرما خوردي و سرفه ميكني خيلي كم حال شدي الهي ماماني بميره برات.
امروز بردم دكتر برات دارو نوشت انشا... كه زود خوب بشي جيگر من.
من خيلي حالم گرفته اصلا حوصله ندارم. پس تا پست بعدي كه انشا... ستايش خوب خوب شده باشه.
بووووووووووووووس
تاریخ : 06 دی 1392 - 02:31 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1435 | موضوع : فتو بلاگ | 22 نظر

يلدات مبارك گلم............

انار موفقيت هايت پر دانه, هندوانه روياهايت شيرين, پسته خاطراتت خندان, قصه زندگيت خوش و عمرت چون صد يلدا بلند.

گلم ما شب يلدا رفتيم خونه ي باباحاجي همه ي خاله ها و بچه هاي دايي و هانيه و مامان و باباش بودن.

آقاي محمدي(شوهر خاله اعظم) برامون فال گرفت و شعرهايي زيبايي خوند واقعا خوش گذشت ولي حيف جاي باباحاجي و ماماني خيلي خالي بود روحشون شاد..

بعد از خونه ي مادر رفتيم خونه ي عزيز و بعداز اونجا با دوستاي بابايي و خونواده هاشون رفتيم صحرا اونجا هم خيلي خوش گذشت..


تاریخ : 02 دی 1392 - 04:18 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1372 | موضوع : وبلاگ | 24 نظر

بميرم برات........

بميرم برات........

چشمهايي كه زندگي ميبخشد, نگاه مهرباني كه اميد مي بخشد و قهقه شادي كه هيچوقت در عكس نگنجيد ولي دنيا مي بخشد.
نفسسسسسسسسسسسي.
تاریخ : 25 آذر 1392 - 20:52 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1481 | موضوع : فتو بلاگ | 37 نظر

عاشقانه هايي براي دخترم...

عاشقانه هايي براي دخترم...

يك درختم نه پير و نه جوان, در ميانه ام, در آغوشم نهالي مدتي است جوانه كرده كه از من ريشه دارد كوچك است و جوان, همه احساسم است. منه درخت گاهي برايش گرمم مثل خورشيد, گاهي ابري مثل باران.
آن زمان كه ريشه ام را در ميان ريشه هاي كوچكش مي دوانم تا در خاك هر چه بيشتر استوار شود با خود مي انديشم كه در درونش چه چيز به ارمغان خواهم گذاشت مادريم را, عشقم را, احساسم را يا خشمم.
اما هر چه هست مي بالم به او.
آن زمان كه من طوفانم يا كه باران او خورشيد من است.
از خود ميپرسم كه او درمن چه به يادگار مي گذارد؟
مست ميشوم از گرمايش, مهرش........
اي كاش مثل او من هم نهال مي شدم پر از بخشش, پر از گرماي لذت بخش خورشيد......
تاریخ : 22 آذر 1392 - 22:04 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1239 | موضوع : فتو بلاگ | 24 نظر

بي تو دلم ميگيره عزيزم...

حرفهاي دل مامان و بابا:

آن زمان كه ما را پير و از كار افتاده يافتي درست به مصداق اولين روزهاي تولدت كه توان خواستن نيازهايت را نداشتي و قادر به گفتن خواسته هايت نبودي

اگر هنگام غذا خوردن لباسهايمان را كثيف كرديم.

و يا نتوانستيم لباسمان را خودمان بپوشيم.

اگر سخن هايمان تكراري و خسته كننده بود

صبور باش و دركمان كن

به ياد بياور كوچك بودي, مجبور ميشديم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنيم

براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور ميشديم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنيم

اگر نخواستيم به حمام برويم ما را سرزنش نكن

وقتي بي خبر از پيشرفت هاي دنياي امروز سوالاتي پرسيديم با تمسخر به ما نگاه نكن

وقتي براي اداي كلمات يا مطالبي حافظه مان ياري نميكند فرصت بده و عصباني نشو

وقتي پاهايمان توان راه رفتن ندارند دستانت را به ما بده همانگونه كه تو اولين قدم هايت را در كنار ما برداشتي

از اينكه هراز گاهي دلمان به ياد گذشته ها و خاطرات قشنگش ميگيرد و گريه ميكنيم به ما خرده نگير

از اينكه در كنارت ومزاحمت هستيم خسته و عصباني نشو

ياريمان كن همانگونه كه ياريت كرديم

كمك كن تا با نيرو و شكيبايي تو اين راه زندگي را به پايان برسانيم.

ستايش عزيزم قول بده وقتي بزرگ شدي و ما پير شديم هيچوقت ما را تنها نذاري چون موقع پيري همه ي دلخوشي پدر و مادر فرزندانشون هستن.

گلم قدر محبتهاي پدر و مادرت را بدون و اين را آويزه ي گوشت كن كه دعاي پدر و مادر در حق فرزند بالاترين و بهترين دعاست.


تاریخ : 16 آذر 1392 - 02:11 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1559 | موضوع : وبلاگ | 36 نظر

زيباي من...

زيباي من...

نفس نميكشد هوا , قدم نميزند زمين, سكوت ميكند غزل, بدون تو يعني همين.
سفري به دور دنياست, وقتي دستانم تا انتها, رويت را نوازش مي كنند.
تاریخ : 13 آذر 1392 - 20:03 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1421 | موضوع : فتو بلاگ | 17 نظر