فدات يه مدت بود كه درگير خونه تكوني بودم نتونستم ازت عكس بگيرم و وقت نداشتم سراغ وبلاگت بيام درعوض جمعه با بابايي رفتيم پارك و تو حسابي بازي كردي و منم يه عالمه ازت عكس گرفتم.
هرچند كه بابا چند روز بود كه حالش خوب نبود ولي چون به دختر گلش قول داده بود سر قولش موند و تو را برد پارك..
دوست دارم عزيزم