ستايش

ستايش جان تا این لحظه 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن دارد

خوب من....

خوب من....

دفترچه ي خاطرات قلبم را كه خالي از عشق و يكرنگي بود سرشار از عشق و محبت كردي.
نازنينم, زيباترينم حضور گرم و هميشگي ات را هزاران بار سپاس ميگويم.
پاييز را دوست دارم بخاطر غريب و بي صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد و ديوانه كننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هايش
بخاطر رفتن و رفتن و خيس شدن زير بارون هاي پاييزي
بخاطر بوي مست كننده خاك بارون خورده كوچه ها
بخاطر غروب هاي نارنجي و دلگيرش
بخاطر شبهاي سرد و طولاني اش
بخاطرسالها خاطرات پاييزي ام
بخاطر نشاط نوجواني ام
پاييز را دوست دارم بخاطر خود پاييز
من پاييز را عاشقانه دوست دارم بخاطر اينكه هردو عشق زندگي ام پاييزيند.
عاشقتم ستايش.
تاریخ : 10 آذر 1392 - 05:10 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 3300 | موضوع : فتو بلاگ | 28 نظر

ستايش در محرم...

عزيزم انشا... كه امام حسين نگدار تو عزيزدل من و همه ي نيني ها و مامان و باباهاشون باشه.

فداي قياف ات بشمممممممممم.

 


تاریخ : 05 آذر 1392 - 23:14 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1171 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

تولد عشقم, يكي يه دونه ي مامان

عزيز دلم شرمنده كه نتونستم برات تولد بگيرم چون بابا حاجي بيمارستان بود اوضاع و احوال هيچكس روبه راه نبود قول ميدم سال ديگه تولدت برات جبران كنم گلم.

اون موقعي كه شمع و فوت كردي نذاشتي ازت عكس بگيرم منم همين چندتا عكس و بيشتر نتونستم بگيرم.

عزيزم: لحظه ي ورودت به دروازه ي قلبم و لبخند شكفتنت به باغچه ي دنيارو اول به خودم چون سرآغاز حس خوشبختي من است و سپس به تو تبريك ميگم.

نازنينم 4سالگيت مبارك.

از خدا بهترينها را برات آرزو ميكنم و اميدوارم خوشبخت و خوشحال زندگي كني و از داشتن پدر و مادري مثل ما راضي باشي.

بووووووووووووووووووس


تاریخ : 01 آذر 1392 - 09:20 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 2689 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

روزاي سخت و پر از غم ما...

اول ازهمه از همه ي مامانا و دوستاي نيني پيجيمون كه توي اين مدتي كه نبوديم جوياي احوال ما بودن تشكر ميكنم.

ستايش عزيزم از روزي كه بابا حاجي رفت بيمارستان ديگه حال و هواي خونه ي مادر مثل گذشته نبود و همه غصه ميخوردن و ناراحت بودن و از شانس بده تو تولد تو هم توي دوراني بود كه باباحاجي بيمارستان بود و هيچكس دل و دماغ تولد گرفتن نداشت ولي چون شما خيلي دوست داشتي كيك تولد بگيري من و بابايي رفتيم برات كيك خريديم و رفتيم خونه ي عزيز همه اونجا جمع بودن و ايليا و آرش هم بودن خلاصه يه جوري تورا راضي كرديم كه از خير تولد بگذري.

منم ازاون روز تا حالا اصلا از خير وبلاگ و كلآ كامپيوتر گذشتم. سه شب بود تو را ميبردم پيش خاله طيبه و ميرفتم پيش بابا حاجي بيمارستان ميموندم. الهي فداي اون مهربونياش بشم كه دلم براش يه ذره شده.

چند هفته اي بابا بيمارستان بود تا اينكه دهه ي اول محرم شروع شدو خلاصه صبح روز عاشورا

ما خواب بوديم كه خاله مريم زنگ زد و با گريه و زاري ميگفت بابا از پيش ما رفت اينقدر شوكه شدم كه يادم رفت تو و بابايي خوابيديد همون لحظه شيون كردم شما از خواب پريديد و شروع كردم گريه كردن تو ميگفتي چي شده بهت گفتم بابا حاجي هم رفت پيش خدا و تو گفتي يعني رفت پيش مامان جنت.

خوشا به سعادتش كه توي همچين روزي دار فاني را وداع گفت. باباحاجي روز پنجشنبه فوت شد و روز جمعه صبح به خاك سپرده شد الانم چند روزه توي حسينيه و خونشون مراسم عزاداري داريم.

قربونه صفا و مهربونيات پدربزرگ, خيلي اين روزا دلم تنگه برات پدربزرگ, باورم نميشه رفتي از كنارمون, بيا خيلي خيلي خالي شده جات پدربزرگ, ميدونم منتظره مادربزرگ ببينتت, اون نشسته خيلي وقته چشم برات پدربزرگ, عكس زيباي تو و اون جلوي چشممونه , قربون سفيديه رنگ موهات پدربزرگ, پشتمون خالي شده از وقتي رفتي آقا جون, ديگه ديره بت بگم جونم فدات پدربزرگ.

بابا حاجي براي ما حكم پدر و داشت چون خونه ي ماماني و باباحاجي كنار هم بود و ما در واقع با اونا بزرگ شديم و دوران بچگيمون و گذرونديم. بابا حاجي خيلي مهربون بود و ما را خيلي دوست داشت واقعا غم نبودنش براي ما سخته. هنوز داغ از دست دادن مامان جنت فراموش نشده بود كه يه داغ ديگه اضافه شد.

اميدوارم همونطوري كه روز عزاداري امام حسين فوت شد خود امام حسين هم بهترين جاي بهشت و قسمتش كنه و همراهيش كنه.

روحشون شاد ويادشون گرامي.


تاریخ : 26 آبان 1392 - 06:59 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1689 | موضوع : وبلاگ | 26 نظر

بخورمت عزيزم....

بخورمت عزيزم....

به خدابه داشتنت افتخار ميكنم. ستايش جان تو خيلي دختر خوب و دوست داشتني هستي فقط يه مدته وقتي آرش و محيا كه كوچولو هستن و اينم از شدت دوست داشتنت ميبيني ميخواي بغل كني و به زور روي پات بشوني. منم چون ميترسم كه اذيت بشن مدام بهت ميگم ستايش بشين و يا تهديدت ميكنم كه اگه اينكارو بكني برميگرديم خونه و تو هم اصلا انگار نه انگار كه من چي ميگم و به كارت ادامه ميدي.
ميدونم كه اينكارتم فقط به خاطر دوست داشتنته چون هميشه ميگي من عاشق آرش و محيا هستم.
و منم عاشق تووووووووووووووووووووو.
دوست دارم دنيا دنيا.
تاریخ : 09 آبان 1392 - 04:06 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1931 | موضوع : فتو بلاگ | 42 نظر

عروسي عمه سميه

عروسي عمه سميه

عزيزم ديروز جمعه3/8/92 عروسي عمه سميه بود كه خيلي خوش گذشت. من توي عروسي نتونستم ازت عكس بگيرم ولي اين عكس و توي آرايشگاه ازت گرفتم.
قربونت برم انشا... عروسي خودت.
عشقمممممممممي
تاریخ : 04 آبان 1392 - 22:50 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 3888 | موضوع : فتو بلاگ | 37 نظر

بيماري باباحاجي....

پنجشنبه25/7/92 ظهر بود كه خاله اعظم زنگ زد و خيلي ناراحت بود و از من خواست كه بابا حاجي را ببريم بيمارستان و چون كه بابايي تو و شوهر خاله طيبه سر كار بودن من و فرهاد پسر دايي بابا حاجي را برديم بيمارستان و بستري كرديم بعد خاله مريم اومد پيش بابا و من و فرهاد برگشتيم.

همه به خاطر بستري شدن باباحاجي ناراحتيم. مخصوصا ما كه چون خونه ي مادريمون با اونا كنار هم بود و تمام دوران كودكي و نوجوانيمون تا موقع ازدواج با اونا گذرونديم و ساعتهاي زيادي از روز را با هم ميگذرونديم

باباحاجي واقعا خوش اخلاق و مهربونه و همه دوستش دارن. جا داره بگم كه براي ما واقعا پدري كرده و ما مديونشيم.

از خدا ميخوام به حق بزرگيش قسم بابا را شفا بده تا دوباره شادي به خونه ي پدربزرگ برگرده. انشا....

خدايا خودت همه ي بيمارارو شفا بده بابابزرگ من و هم شفا بده. آمين

از همه ي ماماناي خوب و باباهاي مهربون نيني پيجي خواهش ميكنم براي شفاي پدر بزرگم دعا كنيد. ممنون


تاریخ : 01 آبان 1392 - 03:14 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1575 | موضوع : وبلاگ | 26 نظر

تولد بابايي....

ستايش عزيزم 22مهر تولد بابايي بود كه متاسفانه من نتونستم براي روز تولدش توي وبلاگت پست بزارم و اين روز قشنگ و بهش تبريك بگم.

عزيزم: دستهايم نميرسندتا ستاره ي آرزوهاي محال را برايت بچينم, آنچه از چيدن ستاره برايم مهمتر است روياي ناب آرامش و سعادت توست...!

يادم آمد كه به اندازه ي دشت, بنويسم كه به يادت هستم تو ولي دشت تر از دشت كه نه! تو به اندازه ي دنيا خوبي***

عشق زندگي ام: من با زندگي در كنار تو به آرامش ميرسم و در سايه ي زندگي با تو ميتوانم يكي يكي به آرزوهاي قشنگم برسم پس هميشه با من باش و بگذار اين آرامش و عشق ابدي باشد.

گلم از خدا ممنونم كه تو را در سرنوشت من جاي داده كه من هر روز سپاسگزار اين لطف بزرگش باشم

عزيزم جا داره توي همين وبلاگ به خاطر همه ي مهربونيات و گذشت هايي كه به خاطر من توي زندگي داشتي تشكر كنم و بگم كه تا هميشه مديون مهربونياتم.

عزيزم تو جداي از اينكه يه همسر بسيار نمونه و خوبي براي من هستي يه باباي بينهايت مهربون و خوش اخلاق براي ستايشي و من باز هم به تو افتخار ميكنم.

به خدا عشقمي و تا هميشه دوست دارم......

ميبوسمتتتتتتتتت....


تاریخ : 29 مهر 1392 - 02:57 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1385 | موضوع : وبلاگ | 20 نظر

سفر به قشم....

سلام به همه ي دوستاي نيني پيجي و ماماناي عزيز. ازهمتون تشكر ميكنم كه توي مدتي كه ما نبوديم برامون پيغام گذاشتيد ما چند روز رفتيم مسافرت قشم.جاي همتون خالي بود و خوش گذشت و حسابي دلم براي همتون تنگ شده بود . چند روزي هم كه اومديم سرم شلوغ بود و نتونستم بيام سراغ وبلاگ ستايش.

انشا... به همين زودي به همه ي دوستاي خوبم سر ميزنم.


تاریخ : 26 مهر 1392 - 01:02 | توسط : مامان ستايش | بازدید : 1439 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر